این همایون خانه کامد خانه از جامی دیوان اشعار 20

این همایون خانه کامد خانه چشم جهان

1 این همایون خانه کامد خانه چشم جهان روشنایی باد ازو چشم جهان را جاودان

2 خانه چشمش چرا گویم چو روشن دیده ام در سیاهی نور آن پنهان و نور این عیان

3 سبز پوشان صف زده از دور گرد او مگر بیت معمور است کامد بر زمین از آسمان

4 در صفا چون خانه کعبه است لیک افتاده است زمزم آنجا بر کران از خانه اینجا در میان

5 از در تحسین بود نجار کز درهای او بر رخ نظارگی بگشاده ابواب جنان

6 در نیابد خورده کاری های نقشش عقل پیر بی فرنگی چشم ها از شیشه های تابه دان

7 بر لب حوض ز مرمر بسته اش بنشین دمی تا بلور حل در آب منعقد بینی روان

8 می جهد رقصان به بالا آب از فواره اش در هوای بزم شاه کام بخش کامران

9 شاه ابوالغازی معز ملک و دین سلطان حسین آفتاب عدل و احسان سایه امن و امان

10 آن که گر سازد به قدر حشمت خود منزلی تنگ آید زان عمارت عرصه کون و مکان

11 تا بود از گردش پرگار نقش آرای صنع شمسه این لاجوردی سقف شمس خاوران

12 از زمین بوس سرافرازان زرین تاج باد این سعادت خانه را پر زیب و زیور آستان

عکس نوشته
کامنت
comment