1 این دست اگر چه زیر سرها بودست جز زیر سر او جمله سودا بودست
2 هر چند نه حد ماست وصل چو تویی از بدو ازل حواله ما بودست
1 کار ما بیرون شد از ساز و نوا وقت تجرید است و کنج انزوا
2 آسمان ما را در اقصای زمین یک زمان خوش دل نمی دارد روا
1 ای جانِ به لب رسیده بشتاب خود را و مرا به نقد دریاب
2 دل رفت و تو نیز بر سر پای اندیشه نمی کنی در این باب
1 کاش برون آمدی یوسف ما از نقاب تا به ملامت حسود بیش نکردی خطاب
2 نی چه حدیث است نی ما که و یوسف کدام شب پره و احتمال در نظر آفتاب