این شب تیره هجران به از جهان ملک خاتون غزل 760

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

این شب تیره هجران به سر آید آخر

1 این شب تیره هجران به سر آید آخر واختر برج وبالم بدر آید آخر

2 گرچه سر می کشد از ما مگر از لطف شبی آن سهی سرو دمی در گذر آید آخر

3 دلبرم رفت به خشم از بر ما بی گنهی هم از آن رفته به خشمم خبر آید آخر

4 گرچه از اوّل شب رفت ز پیشم باشد کز در بخت من آن یار درآید آخر

5 کار من با سر زلف تو دراز افتادست هست امیدم که چنین کار برآید آخر

6 گرچه بستان امید از غم هجران پژمرد غنچه باغ وصالم به بر آید آخر

7 در جهان جز غم عشق تو ندارم آری هم به حال من مسکین نظر آید آخر

عکس نوشته
کامنت
comment