- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این سوز سینه شمع شبستان نداشته است وین موج گریه سیل خروشان نداشته است
2 آگه ز روزگار پریشان ما نبود هر دل که روزگار پریشان نداشته است
3 از نوشخند گرم تو آفاق تازه گشت صبح بهار این لب خندان نداشته است
4 ما را دلی بود که ز طوفان حادثات چون موج یک نفس سر و سامان نداشته است
5 سر بر نکرد پاک نهادی ز جیب خاک گیتی سری سزای گریبان نداشته است
6 جز خون دل ز خوان فلک نیست بهرهای این تنگچشم طاقت مهمان نداشته است
7 دریادلان ز فتنه ایام فارغند دریای بیکران غم طوفان نداشته است
8 آزار ما به مور ضعیفی نمیرسد داریم دولتی که سلیمان نداشته است
9 غافل مشو ز گوهر اشک رهی که چرخ این سیمگون ستاره به دامان نداشته است