1 تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند کامی از تیغ تو گر نوبت دیگر گیرند
2 بر سر خاک شیهدان قدمی نه که مباد دامن پاک تو در دامن محشر گیرند
3 پادشاهان سر راه تو گرفتند به عجز چون فقیران که گذرگاه توانگر گیرند
4 خاک صاحب نظران را شود از دولت عشق گر زمانی سر سیمین تو در بر گیرند
5 تشنهکامان ره عشق کجا روز جزا عوض لعل تو سرچشمهٔ کوثر گیرند
6 پرده بر گیر ز رخساره که مردم کمتر آستین از غم دل بر مژه تر گیرند
7 لب شیرین به شکر خنده اگر بگشایی کار را تنگدلان تنگ به شکر گیرند
8 چارهٔ درد مجانین محبت نبود مگر آن سلسله جعد معنبر گیرند
9 باغبانان اگر آن عارض رنگین بینند خار را با گل خوش رنگ برابر گیرند
10 آخر از خصمی آن شوخ فروغی ترسم دادخواهان به تظلم در داور گیرند
دیدگاهها **