1 نازکتر از آبی تو نه از آب و گلی از جان و دلی از آنکه در جان و دلی
2 گر کام دل من ندهی از لب خویش بس خون دلم بریزی از من بحلی
1 مسلمانان دلی دارم جراحت ندانم تا مرا زین دل چه راحت
2 لبم ریش دلم را تازه دارد ز بس کان لب همی ریزد ملاحت
1 دلم فریفتهٔ آن شمایل عربیست که شکل و شیوه او را هزار بوالعجبیست
2 خیال لعل لبش در درون سینه من چو باده در دل پر خون شیشهٔ حلبیست
1 ما نیاریم که سوی تو نگاهی بکنیم تکیه بر لطف تو داریم که گاهی بکنیم
2 رویت آیینه ی روحست ز ما روی متاب آه اگر در رخ آن آیینه آهی بکنیم