1 از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی
2 روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟
3 در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی در دلم نیست، به جز پیش تو مردن هوسی
4 پیش از آن کز تو مرا جان به لب آید ناگاه نظری کن تو، مرا عمر نمانده است بسی
5 تو خود انصاف بده، بلبل جان مشتاق بیگلستان رخت چند تپد در قفسی؟
6 آتش هجر تو پنهان جگرم میسوزد لیکن از بیم نیارم که برآرم نفسی
7 مکن از خاک سر کوی عراقی را دور باش، گو: کم نشود قیمت گوهر ز خسی
دیدگاهها **