- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مکر و تزویر به هم در بستند به ستم توبه ما بشکستند
2 من به اسلام ندارم ایمان اگر این قوم مسلمان هستند
3 تا ببرند سر توبه ی من گردنی چند به هم بر بستند
4 گردن شیر ژیان زیر کنند که قوی سرکش و بالادستند
5 نه همین قوم زمستان در کوی از بس افراط و ورع می جستند
6 عیب شوریده سران می جستند دل صاحب نظران می خستند
7 همه در جهل چو عالی علم اند گر به معنی چو مقصر پستند
8 خویش را محتسبی ساخته اند روز هشیار و همه شب مستند
9 گر در آیند به بت خانه عشق چو نزاری همه بت بپرستند
10 رند و زاهد همه یکسان بینند عارفانی که ز خود وارستند