1 اینقدر در کشتن من سخت استادن چرا چون دل من جان من یک پهلو افتادن چرا
2 رحم بر خود کن که بیخود گشتی از یک دیدنش این قدر آیینه را بی رحم رو دادن چرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا
2 چشم آن دارم که گردد بحر رحمت موج زن در گداز آرد چو خجلت کوه عصیان مرا
1 لایق نبود کینهٔ چرخ اهل صفا را معذور توان داشتن این بی سر و پا را
2 دولت نتوان یافتن از پهلوی خست هرگز نکند کس به مگس صید هما را
1 پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما
2 کشتهٔ عشق بتان زندهٔ جاوید بود دم عیساست دم تیغ جفا بر سر ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به