-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در سر کوی تو جمعند پریشانی چند بند بر بند قبا بافته عریانی چند
2 دل دیوانه ی ما زلف ترا در کار است باید این سلسله را سلسله جنبانی چند
3 کشتی ما نه چنان هم به کنار آمده است که توان قطع نظر کرد ز طوفانی چند
4 از دکانی که گشوده ست جنون، می پرسد گل چو خمیازه کشان چاک گریبانی چند
5 خوش نگردد دلم از گریه، که خرم نکند خرمن سوخته را قطره ی بارانی چند
6 یک نگین وار زمین است و هزاران جمشید مانده از این ده ویران شده دهقانی چند
7 شده مرهم طلب ای همنفسان زخم سلیم نیست گر معدن الماس، نمکدانی چند