-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 می برند از تو جفا بی سرو سامانی چند چند ریزی به خطا خون مسلمانی چند
2 کشور حس بتان کرد پریشان سر زلف که نخوردند غم حال پریشانی چند
3 رفته پیکان تو در سینه و خون آمده گیر خود چه آید ز دل و دیده گریانی چند
4 از رخ آویختهای هر طرفی زلف بخم تا بری گوی دلی چنه به چوگانی چند
5 بی منت رفتنه گلزار چه دامن گیرست پاره گیر ای گل نورست گریبانی چند
6 زاهدان فایده عشق ندانند که چیست نکند فایده این نکته نادانی چند
7 می کشیدی ز جگر تیر تو یک روزی کمال بافت در آتش دل تافته پیکانی چند