- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دبدبه ای می زنند بر سر بازار عشق هم سر جان می دهند کیست خریدار عشق
2 خود نبود آدمی بلکه جمادی بود هر که به جان و به دل نیست گرفتار عشق
3 قصه ی آن شیخ پیر کز پی هفتاد سال خمر بخورد و میان بست به زنار عشق
4 گر نشنیدی برو باز طلب تا کنند بر تو به مرموز حل دفتر عطار عشق
5 زلف چلیپا صفت گر بنماید ز دور دختر ترسا به رمز صورت اسرار عشق
6 راست چو آن پیر مست با تو نماید تو را در نظر خلق فاش بر سر بازار عشق
7 سر اناالحق نبود در خور هر پنبه بز لایق حلاج بود مرتبه ی دار عشق
8 طالب لیلی شدند زمره ی عهد و وفا بر در مجنون زدند حلقه به مسمار عشق
9 عاشق دیوانه را می رسد آشفتگی زان که نیارند کرد عقل و خرد کار عشق
10 نیست دگر احتمال کار نزاری زار خاصه نزاری چو او چند کشد بار عشق
11 بلبل مسکین به درد از گل بد عهد و باز در سر او خار خار می فکند خار عشق