1 بر درگه وصل یار سرهنگانند بی سیمان را ز در برون می رانند
2 در صدر وصال او گرم ننشانند آخر دل خسته را ز من نستانند
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
1 زلف مشگین تو از مهر چو شیدای تو نیست کیست کز مهر تو چون زلف تو شیدای تو نیست
2 تا بدان حد به غم عشق تو شیدا شده ام که دلم را ز غم عشق تو پروای تو نیست