1 سالها در فرنگ می گفتند قوهٔ « کهربا» چها باشد
2 چون بدیدند قدرتش گفتند این چنین قوه ازکجا باشد
3 گو بیایند خیا برقشناس کاین کرامات پیش ما باشد
4 رنگ زرد من و اشارهٔ دوست قوهٔ برق وکهربا باشد
1 ز دانایی بنالد مرد دانا که دانا را خرد بندی است برپا
2 ز سیری کرده قی در هند، راجه گرسنه خفته «روسو» در اروپا
1 به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را ببین با تاج کیکاوس، کیکاوس ثانی را
2 الا ای کاوه خنجرکش، سوی ضحاک لشکرکش فریدون است هان برکش ، درفش کاویانی را
1 بود مر ابر را اندر کمین باد برد مر ابر را زین سرزمین باد
2 چو ابر آید نباریده به صحرا وز بادی، که دیدست اینچنین باد