1 سالها در فرنگ می گفتند قوهٔ « کهربا» چها باشد
2 چون بدیدند قدرتش گفتند این چنین قوه ازکجا باشد
3 گو بیایند خیا برقشناس کاین کرامات پیش ما باشد
4 رنگ زرد من و اشارهٔ دوست قوهٔ برق وکهربا باشد
1 عاقل آن نیست که فضلی وکمالی دارد عاقل واقعی آنست که مالی دارد
2 ایپسر فضل وادب اینهمه تحصیلمکن فضل اندازه و تحصیل روالی دارد
1 دادهام دل تا مرا یک بوسه آن دلبر دهد ور دل دیگر دهم او بوسهٔ دیگر دهد
2 چون مرا نبود دلی دیگر، دهم جان تا مگر بوسهٔ دیگر مرا زان لعل جانپرور دهد
1 گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد جان پدر بگوی بدانم چرا نداد؟!
2 از پیش ما گذشت خدا و نداد چیز دیشب، که نان نسیه به ما نانوا نداد