1 بودند بتان به پیش من خوار واکنون خود را چه خوار بینم
2 آن کس که مرا شکار بودست خود را به کفش شکار بینم
1 چهره با جمال تو، مایه دهد جمال را غبغب چون هلال تو، بدر کند هلال را
2 تا رخ تو به دلبری، دایره جمال شد ساخت زمانه از رخت، نقطه فتنه خال را
1 شاه گردون را نگر شکل دگرگون ساخته بر شمایل پیکران عزم شبیخون ساخته
2 داده فرمان لشگر سقلاب را بر ملک زنگ هر یکی را آلت و برگی دگرگون ساخته
1 سودا زده فراق یارم بازیچه دست روزگارم
2 ناچیده گلی ز گلبن وصل صد گونه نهاده هجر خارم