- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به گل گفتند: بلبل بس حقیرست ترا با او چرا این دارو گیرست؟
2 بگفتا: بلبلی کز من زند لاف بر من به ز ده سیمرغ در قاف
3 دل صافی ترا از لشکری به درون بینفاق از کشوری به
4 نظر، کز راستی آید، بلندست برون از راستی خود ناپسندست
5 به چالاکی نظر جوی از بلندان ولی پرهیز کن از چشم بندان
6 به پاکی دیدهای کو باز باشد به صید دل کمند انداز باشد
7 ازو چون سر کشی، از پا نیفتی میفگن بر زمینش، تا نیفتی