مرا تا کی ز کشتن بیم کردن از جامی غزل 784

مرا تا کی ز کشتن بیم کردن

1 مرا تا کی ز کشتن بیم کردن خوشا پیش تو جان تسلیم کردن

2 معلم چون تو شوخی را ندانست به جز درس جفا تعلیم کردن

3 دهانت سر غیب آمد میان نیز خرد را کی توان تفهیم کردن

4 گرفت از شش جهت عشق تو خواهد مرا رسوای هفت اقلیم کردن

5 سعادتمندی ماه رخت را جدا باید یکی تقویم کردن

6 بهای وصل اگر خواهی ز دیده توان روی زمین پر سیم کردن

7 مگو جامی کم است از خس درین راه خسی را تا کی این تعظیم کردن

عکس نوشته
کامنت
comment