1 گویند که حق یار نمازی است و بس عرفان وجود دلنوازی است و بس
2 بالله که اینها همه بازی است و بس عرفان از غیر بی نیازی است و بس
1 در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست بامی که بر هواست بنایش بنای ماست
2 لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست
1 هر که دارد دل چون آینه سیمای تو را می کند خوب ز چشم تو تماشای تو را
2 رم نکردی ز من و رام کسی هم نشدی آفرین باد دل و دیدهٔ بینای تو را
1 نازک دلی که آینه دار نزاکت است دایم به فکر نقش و نگار نزاکت است
2 آرامگاه آن قد و بالین ناز او دوش نزاکت است و کنار نزاکت است