- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گویند که در طوس گه شدت گرما از خانه به بازار همی شد زنکی لال
2 بگذشت به دکان یکی پیر حصیری بر دل بگذشتش که اگر نیست مرا مال
3 تا چون دگران نطع خرم بهر تنعم آخر نبود کم ز حصیری به همه حال
4 بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال
5 گفتا ده ده ده گز حصصیری سره را چند نه از لللخ و از ککنب وزنه نه نال
6 شاگرد حصیری چو اداء سخنش دید گفتش برو ای قحبهٔ چونین به سخن زال
7 تدبیر نمد کن به نمد گر شو ازیراک تا نرخ بپرسی تو به دی ماه رسد سال
8 جان من و آن وعدهٔ نطع تو همین است از بس که زنی قرعه و گیری به ادا فال
9 هان بر طبق عرض نهم حاصل این ذکر هین در ورق هجو کشم صورت این حال