1 دیدند یکی قلندر فقراندیش از منزل و خانمانش دوری شده کیش
2 گفتند که پیوسته کجایی درویش گفتا که درون خرقه کهنه خویش
1 مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شبها نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها
2 دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی دو لعل جانفزای دلکشت آن چشمه را لبها
1 در جام جم بریز شراب مغانه را در وی نگر حقیقت این کار خانه را
2 ای پیر دیر اهل خرابات محرمند زین راز نکته گوی و رها کن بهانه را
1 ای بگه جلوه قامت تو قیامت آن قد رعنا قیامت است نه قامت
2 گاه خرامت هزار جان بدر از تن گر برود گو برو تو باش سلامت