بشب حلاج را دیدند از عطار نیشابوری اسرارنامه 3

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بشب حلاج را دیدند در خواب

1 بشب حلاج را دیدند در خواب بریده سر بکف با جام جلاب

2 بدو گفتند چونی سر بریده بگو تا چیست این جام گزیده

3 چنین گفت که او سلطان نکونام بدست سر بریده می‌دهد جام

4 کسی این جام معنی می‌کند نوش که کردست او سر خود را فراموش

5 نخستین جسم خود در اسم درباز پس آنگه جان زبعد اسم درباز

6 چنان در اسم او کن جسم پنهان که می‌گردد الف در بسم پنهان

7 چو جسمت رفت جان را کن مصفا برآی ازجان و گم شو در مسما

8 یکی دریاست زو علم گرفته همه موجش دل آدم گرفته

9 کجا این موج دریا می‌نشیند که دریا چیست در ما می‌نشیند

10 مرا باید که جان و تن بماند وگر هر دو بماند من نماند

11 من و تو یک من زهرست در کار که ز آن یک جوشده کوهی نگوسار

عکس نوشته
کامنت
comment