- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بشب حلاج را دیدند در خواب بریده سر بکف با جام جلاب
2 بدو گفتند چونی سر بریده بگو تا چیست این جام گزیده
3 چنین گفت که او سلطان نکونام بدست سر بریده میدهد جام
4 کسی این جام معنی میکند نوش که کردست او سر خود را فراموش
5 نخستین جسم خود در اسم درباز پس آنگه جان زبعد اسم درباز
6 چنان در اسم او کن جسم پنهان که میگردد الف در بسم پنهان
7 چو جسمت رفت جان را کن مصفا برآی ازجان و گم شو در مسما
8 یکی دریاست زو علم گرفته همه موجش دل آدم گرفته
9 کجا این موج دریا مینشیند که دریا چیست در ما مینشیند
10 مرا باید که جان و تن بماند وگر هر دو بماند من نماند
11 من و تو یک من زهرست در کار که ز آن یک جوشده کوهی نگوسار