آورده‌اند که در خراسان از شیخ بهایی موش و گربه 1

شیخ بهایی

آثار شیخ بهایی

شیخ بهایی

آورده‌اند که در خراسان شیخى بود و مریدى داشت که نام آن مرید، مجد الدین بود، شیخ آن مرید را بسیار بسیار دوست...

آورده‌اند که در خراسان شیخى بود و مریدى داشت که نام آن مرید، مجد الدین بود، شیخ آن مرید را بسیار بسیار دوست میداشت و آن مرید هم بکمال صلاح آراسته بود، روزى از آن مرید شیخ را اغبرى بهم رسید، آنروز شیخ در مرتبه‌ى جلال بود و مرتبه جلال را پرده‌ى استیلاى اجلال، غضبناک گفت: ,

برو در آب! یعنى در آب بمیرى. ,

قضا را چنان شد که شیخ گفته بود، چرا که این مرید با جمعى از اشراف و اکابر خراسان مصاحبت و تردد مینمود، قضا را شبى بخانه‌یى رفت که صاحب آن خانه سلطان آن ملک بود و آن سلطان را پسرى بود جاهل و تند و شدید، در آن وقت که مرید داخل شد، سلطان زاده بسیار مست بود فرمود که تا او را بگیرند، چون گرفتند گفت: او را در دریاچه آب انداختند و کسى را قدرت آن نبود که منع نماید، تا آنکه مرید شیخ در آب مرد. ,

چون صبح شد خبر از براى شیخ آوردند که یا شیخ! مجد الدین که شما بسبب اغبرارى که از او در دل داشتى و او را دعا کردى بسبب دعاى شما در آب مرد و دعا اثر کرد!. ,

شیخ چون این مقدمه را شنید و سبب در آب مردن او را فهمید برآشفت و گفت: ,

خون مجد الدین خون خراسان، خون مجد الدین خون عراق، خون مجد الدین خون بغداد است و چون بغ را گفت و خواست داد را بگوید مریدى دیگر دست بدهانش نهاد و گفت: ,

اى شیخ عالم را خراب کردى‌ و چون بغ گفت و دادش ماند، قدرى نگذشت که ناگاه هلاکو خان پیدا شد و موافق قول شیخ، عراق و خراسان را قتل و عام نمود، این همه خرابى و قتل و غارت بسبب دعاى شیخ بود تا بدانى که مردان راه چنین بوده‌اند و تو گمان بد مبر! ,

اى گربه! هر گاه در باب این کرامات حرفى دارى بگو! ولى درباره‌ى اهل اللّه ظن بد مبر، من تو را دوست میدارم و ابداً تو بعلم خود مغرور مشو و بنظر حقارت بایشان منگر! ,

اى گربه! چرا از راه عناد و لجاجت بیرون نیامده بجاده‌ى موافقت و مصاحبت با من رفاقت و رفتار نکرده و نمیکنى، با وجود اینکه بسیار از عالم کشف و کرامات بیان کرده و میکنم، معهذا تاثیر نمیکند! ,

گربه گفت: ,

اى موش! هرذى حیاتى باید مرتبه‌ى خود را داند و از آن تجاوز نکند و اسباب زندگى کردن و مال و حال خود را ضبط و ربط نماید: میباید فکرى و تأملى و تدبیرى داشته باشد، خصوصاً هرگاه خواهد در دنیا نزد اقربا و طایفه‌ى خود ممتاز گردد و در آخرت نزد ابناء خویش با عمل و کردار نیکو سرافراز باشد باید که شب و روز در تفحص و تجسس و احوال خود بوده و غافل نشود و در گفتن و شنیدن و نشستن و برخاستن و خوردن و آشامیدن تامل کند و روز بروز در آنچه شایسته‌ى حال و مآل بوده باشد تدبر و دقت نماید و کردار نالایق را ترک کند، و این حال کسى را باشد که داراى عقل و شعور و درک و فراست باشد و آنچه در همه‌ى کتب از موافق و مخالف مسطور است خارج و بیرون از دو وجه نیست، یا بنا بر عقل است و یا بر قول. اگر بنا بر عقل است باید هر چه بیند و بشنود از روى کمال عقل در آن تامل و دقت نماید، گاه باشد که عقل خود بآن شنیده و دیده نرسد، لذا باید از عالمان باحوال روزگار و زمان استفسار نماید تا خاطر جمع باشد زیرا بسیار باشد که چیزى بعقل ما و شما درست آید ولکن نزد عقل عقلاء غلط و باطل باشد، و گاه باشد چیزى چند در نزد ما و شما غلط و باطل ولى نزد عقلاء درست آید: ,

موش گفت: ,

عکس نوشته
کامنت
comment