نوید آمدنت می دهند هر روزم از جامی غزل 598

نوید آمدنت می دهند هر روزم

1 نوید آمدنت می دهند هر روزم تو فارغی و من از انتظار می سوزم

2 چراغ عیش من از تندباد هجر تو مرد بیا بیا که ز شمع رخت برافروزم

3 به سوزن مژه زان رشته می کشم از اشک که دیده روز ملاقات در رخت دوزم

4 شبم ز وصل تو چون روز اگر نخواهد شد ز هجر تو نشود کاشکی چو شب روزم

5 چو بر سعادت وصلت نمی شوم فیروز چه سود طالع مسعود و بخت فیروزم

6 هجوم عشق تو مجنون صفت خلاصی داد ز عقل مصلحت آموز دانش اندوزم

7 مگو که نظم تو جامی لطافتی دارد که من ادای سخن از لب تو آموزم

عکس نوشته
کامنت
comment