- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا چیزهایی نمودند روی که با کس نگفتند کآن را بگوی
2 بگفتند و گفتیم و نشنود کس همین است معنیِ سنگ و سبوی
3 به جز روی او نیست رویی دگر جزاین روی رویِ دگر نیست روی
4 همه جان و دل هر چه جز جان و دل نه جان است و دل بل که سنگ است و روی
5 مرا مُسکراتی ست در وجد عشق که از من مخواه آن و از من مجوی
6 مکن عیب بر دل بداده ز دست که سیلاب ناگه درآید به جوی
7 درین بحر غُسلی به رغبت برآر برو چرکِ نفس از طبیعت بشوی
8 نمی دانی ای تن فرو داده خوار به چوگان و دورانِ محنت چو گوی
9 که عشق نزاری به هر شش جهات ندا می کند از در و بام و کوی