1 مرا چیزهایی نمودند باز که آن است اسرار مردان راز
2 به شرطی که جز در محل قرار مقامات مردان نگویند باز
3 به تسلیم فرمانبری سر بنه نه چون حارث مُرّه گردن فراز
4 به هر حال باشد بلیسی دگر که از امر اول کند احتراز
5 اگر جان نداری فدای حبیب بیا بشنو از من برو دل مباز
6 به خود حاکم نور و ظلمت نهای به عمدا ز خود حارثی بر مساز
7 نیاری به مقصد برون برد راه به رای محال و به عقل مجاز
8 رهت بر صراط است و پای آبله برین پل نیابی گذر بیجواز
9 به معراج حلّاج کن التجا به پای تقرب به دست نیاز
10 مترسان براکفنده را در سلوک ز هول بیابان و راه دراز
11 به پای شتر خاصه مست خراب محلی ندارد نشیب و فراز
12 نزاری تو در پنجهٔ شیر عشق چنانی که بنجشک در چنگ باز
13 بحمداللهت نیست هیچ اختیار اگر در شرابی وگر در نماز
دیدگاهها **