-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 می کشان در انجمن چون حرف لعل او زنند شیشه و پیمانه از مستی به هم پهلو زنند!
2 پادشاه خوبرویان است، چندان دور نیست سرو [و] شمشاد چمن گر پیش او زانو زنند
3 نوک مژگانی درون چشمشان نشکسته است گلرخان از بی غمی زان تیر بر آهو زنند
4 جور خود را بر ضعیفان آزماید روزگار تیغ را دایم برای امتحان بر مو زنند
5 چشم بر اصلاح غمخواران سلیم از ابلهی ست زخم نتوان زد به خود، گر بخیه را نیکو زنند