- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به کوی یار میباید به چشم خونفشان رفتن که دست خشک نتوان جانب آن آستان رفتن
2 نشان عشق اگر داری به راه عاشقی میرو که این ره بس خطرناک است نتوان بینشان رفتن
3 دلا رفتی ز شام زلف سوی ماه رخسارش همین باشد ره یکماهه را شب در میان رفتن
4 به کویش میروم چون سبز شد خط گرد رخسارش برآمد سبزهها، خواهم به گشت بوستان رفتن
5 (قدم در نه به صدق دل اگر در عشق یکرنگی که راه کعبه را مؤمن به صدق دل توان رفتن)
6 چو شد آهم به کوی او دگر بیرون نمیآید تو را ای اشک میباید به کوی او روان رفتن
7 نسیمی بهر دیدارش رود جنت، عجب نبود بهشتی صورتی گر هست دوزخ میتوان رفتن