یک بار نخواندند و نگفتند از نشاط اصفهانی غزل 271

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

یک بار نخواندند و نگفتند کجایی

1 یک بار نخواندند و نگفتند کجایی تا چند توان رفتن تا خوانده بجایی

2 ترسم ز خرابی دل ای دوست که گویند این خانه نبودست در آن خانه خدایی

3 تا غیر شود شاد ز آزردگی من دانسته زمن پرسی کازرده چرایی

4 بر هر که ستم رفت بباید کرمی کرد شادم که بجز من نکند دوست جفایی

5 سر گشته شتابان ز پیت تا بکی این خلق بگذار بگوییم که در خانه ی مایی

6 این وادی عشق است نه جولانگه شاهان اینجاست که بخشند شهی را بگدایی

7 هر کس بمراد دل خود شاد بچیزیست ماییم و غم یار،خدایا تو گوایی

8 ما را طمعی از تو جز این نیست که رویت از دور ببینیم و بگوییم دعایی

9 چندان که ملولی ز نشاط او زتو خرسند جز مهر خطایی نه و جز جور عطایی

عکس نوشته
کامنت
comment