- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
2 پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
3 ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل آن به که در دوری چنین خالی نداری جام را
4 گفتی دهیمن عاقبت می از کف سیمین خود جان سرختی تا کی دهی این وعده های خام را
5 حسن جهانگیرت چو کرد آن زلف دور از پیش رو دادی به یغما روم را کردی پریشان شام را
6 گه گه که از لب چاشنی با هر دعاگونی دهی از بهر من داری نگه زیر زبان دشنام را
7 أو زلف بشکست و کمال از توبه و زهد و ورع زنار چون ببرید بار او هم شکست اصنام را