- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنامیزد چنانت آفریدند که پنداری ز جانت آفریدند
2 نمیدانم ز جان خوشتر چه باشد که تا گویم که زانت آفریدند
3 لبت کاب حیات از وی چکان است مگر زاب دهانت آفریدند
4 تماشاگاه جانم را بهشتی بدان سرو روانت آفریدند
5 دهانت با میان هر لحظه گوید که چون من بینشانت آفریدند
6 به رویت کی رسد رویم که او را برای آستانت آفریدند
7 قرار عاشقانت برد سحری که در چشم و زبانت آفریدند
8 ز زخمت صید دلها چون برد جان که با تیر و کمانت آفریدند
9 همام آن روز میورزید عشقت که جان عاشقانت آفریدند