مرا با درد عشقت آفریدند از جهان ملک خاتون غزل 613

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

مرا با درد عشقت آفریدند

1 مرا با درد عشقت آفریدند میان عاشقان ما را گزیدند

2 دل و جان در سر کار تو کردیم جهانی قصه ی دردم شنیدند

3 بسی گشتند در بستان فردوس چو بالایت سهی سروی ندیدند

4 عجب نامهربانی با من ای دوست چرا مهر تو را از ما بریدند

5 برآمد ماه رویش شام بر بام همه چشمی در او از دور دیدند

6 چو دیدند آن مه خورشید منظر سرانگشت تعجّب را گزیدند

7 بگفتم ماه رویا بی وفایا بگفت آری بدین عیبم خریدند

عکس نوشته
کامنت
comment