- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم ز خود بیگانه می دانند و هم من نیز می دانم
2 اگر با بت منم اینم وگر در کعبه بنشینم نه مرد مذهب و دینم نه اهل کفر و ایمانم
3 چو در بت خانه افتادم ز دیگر خانه آزادم به نقد امروز دل شادم که عشق آسوده می رانم
4 به رغبت عشق می بازم دگر شغلی نمی سازم نه از جنت همی نازم نه از دوزخ هراسانم
5 قلم در حکم نیک و بد قضا در ما تقدم زد ندانم مقبلم یا رد چه باید هم برین سانم
6 علم گشتم به نادانی چه باک ار جاهلم خوانی چه گویم چون نمی دانی که از دانسته نادانم
7 عیان بی عیان گفتم نشان بی نشان گفتم نزاری ترک جان گفتم کنون در بند جانانم