-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق ما و جنون میدهیم وعده به میدان عشق
2 رایت شاه جنون جلوه نما شد ز دور چاک به دامن رساند گرد بیابان عشق
3 آن که ز لعلت فکند شور به دریای حسن کشتی ما را نخست داد به طوفان عشق
4 بر سر جرم منند عفو و جزا در تلاش تا بچه فرمان دهد حاکم دیوان عشق
5 عشق ز فرمان حسن داد به دست توام وه چه شدی گر بدی حسن به فرمان عشق
6 زلف تو را آن که کرد سلسلهٔ پیوند حسن ساخت جنون مرا سلسلهٔ جنبان عشق
7 کرد چو حسنت برون سر به گریبان دهر عابد و زاهد زدند دست به دامان عشق
8 گرد وی از بس حذر مور ندارد گذر این دل ویران که هست ملک سلیمان عشق
9 ماه رخ آن صنم مه چه رایان حسن داغ دل محتشم شمسه ایوان عشق