- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همگی دشمن جان آفت دینند و دلند یا رب این طایفه خوبان نه خود از آب و گلند
2 نه تو را سینه سیمین و دل سنگین است هر کجا سیم تنانند همه سنگدلند
3 همه در برج مهی ماه ولی ماه تمام همه در باغ بهی سرو ولی معتدلند
4 از تو عشاق بیک لمحه جدائی نکنند زآنکه چون حسن و نظر جمله به تو متصلند
5 تا که در سینه سینا که دگر جلوه گر است که جهان چون شجر طور همه مشتعلند
6 جلوه ای کن تو به بتخانه فرخار و ببین بت پرستان همه از کرده خود منفعلند
7 وه که با غمزه جادو و رخ تا بنده رشک آهوی ختن غیرت شمع چگلند
8 نقش بندان بت چین که بخود مفتخرند بت رویت چو ببینند تمامی خجلند
9 گو برآمیز بهم عاشق و زاهد همه عمر در صف حشر چو آیند زهم منفصلند
10 زاهدان جمله رفتار عمل آشفته عاشقان حب علی ریخته در آب و گلند
11 چند اندیشه از آخر کنی ای شیخ برو باده خواران خم عشق از اول بهلند