همگی دشمن جان آفت دینند از آشفتهٔ شیرازی غزل 528

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

همگی دشمن جان آفت دینند و دلند

1 همگی دشمن جان آفت دینند و دلند یا رب این طایفه خوبان نه خود از آب و گلند

2 نه تو را سینه سیمین و دل سنگین است هر کجا سیم تنانند همه سنگدلند

3 همه در برج مهی ماه ولی ماه تمام همه در باغ بهی سرو ولی معتدلند

4 از تو عشاق بیک لمحه جدائی نکنند زآنکه چون حسن و نظر جمله به تو متصلند

5 تا که در سینه سینا که دگر جلوه گر است که جهان چون شجر طور همه مشتعلند

6 جلوه ای کن تو به بتخانه فرخار و ببین بت پرستان همه از کرده خود منفعلند

7 وه که با غمزه جادو و رخ تا بنده رشک آهوی ختن غیرت شمع چگلند

8 نقش بندان بت چین که بخود مفتخرند بت رویت چو ببینند تمامی خجلند

9 گو برآمیز بهم عاشق و زاهد همه عمر در صف حشر چو آیند زهم منفصلند

10 زاهدان جمله رفتار عمل آشفته عاشقان حب علی ریخته در آب و گلند

11 چند اندیشه از آخر کنی ای شیخ برو باده خواران خم عشق از اول بهلند

عکس نوشته
کامنت
comment