1 ای هست وجود تو،ز یک قطره منی معلوم نمیشود که تو چند منی
2 تا چند منی ز خود که: کو همچو منی؟ نیکو نبود منی، ز یک قطره منی
1 تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من
2 بس که شد گل گل تنم از داغهای آتشین میکند کار سمندر، بلبل بستان من
1 جای دگر نماند، که سوزم ز دیدنت رخساره در نقاب ز بهر چه میکنی؟
1 ای زاهد خود نمای سجاده به دوش دیگر پی نام و ننگ، بیهوده مکوش
2 ستاری او چو گشت در عالم فاش پنهان چه خوری باده؟ برو فاش بنوش