1 در پیش تو دیوانه و فرزانه یکیست قدر خزف و گوهر یکدانه یکیست
2 چون آینه با روشنی دیده، چرا در چشم تو آشنا و بیگانه یکیست؟
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد
1 داده عشقم باده نابی که میسوزد مرا خوردهام از جام خضر آبی که میسوزد مرا
2 شب فغانم رفته بود از یاد مطرب صبحدم زد به تار چنگ مضرابی که میسوزد مرا