- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچ باشد که سفر کردۀ ما بازآید به جفا رفت همانا به وفا باز آید
2 ترسم آن تُرکِ ختایی به خطا میل کند چون ختایی ست نباید به خطا بازآید
3 شرمم آید ز خیالش که به کس در نگرم مُهر بر دیده و دل دارم تا بازآید
4 نامه ای از دلِ پردرد روان خواهم کرد تا مگر حاجتم از راه روا بازآید
5 دستِ امیّد به دامانِ سحر باید زد برم ار یار بیاید به دعا بازآید
6 صبحدم دوشی پیامی به صبا دادم و رفت انتظارست که هر لحظه صبا بازآید
7 چند بر آتشِ محنت جگرم خواهد سوخت بو که آبی به رخِ دولتِ ما باز آید
8 دولت از فضلِ خدا یافته بودم چو برفت چشم دارم که هم از فضلِ خدا بازآید
9 چند گویم که نزاری ز فلان باز آمد به کجا رفت نزاری و کجا باز آید