1 در دیده ی ابر این زمستان نم نیست گویی که مگر آب به دریا هم نیست
2 در آب گوارش کمی شد پیدا یک قطره ز قطره های چشمم کم نیست
1 گر بدانی لمن الملک این است اطلبوا العلم ولو بالصّین است
2 هرچه در دایرۀ گردون نیست همه در یک دلِ روشن بین است
1 دوست می دارم فلان را راست است آری چه شد من شدم دیوانه ی لیلی ترا باری چه شد
2 من کسی را دوست می دارم که دشمن را مجال نیست جز جان کندن و ار نیز هست آری چه شد
1 دوش مرا صبحدم آمد و آواز داد گفت که خواهد تو را راه به من باز داد
2 کرد برون ز آستین شیشگکی پر شراب بر لب جام آنگهی بوس به اعزاز داد
1 چو بر مرکبِ فکر گردم سوار نیارم گرفتن عنان استوار
2 سر از هر طرف میکشد بارگی مرا میرباید به یک بارگی
1 می بیارید که می داروی درد حکماست مکشیدش که نیاید مدهیدش که نخواست
2 می به تکلیف نباید به کسی داد به زور جز به مخمور و به این قاعده تکلیف رواست