1 در دیده ی ابر این زمستان نم نیست گویی که مگر آب به دریا هم نیست
2 در آب گوارش کمی شد پیدا یک قطره ز قطره های چشمم کم نیست
1 مستیم از مبادیِ فطرت ز جامِ عشق آری مدام مست شدیم از مدامِ عشق
2 بر بویِ تبعثون شب و روزم خراب و مست تا مست سر ز خاک بر آرم به کامِ عشق
1 نوبت پاس وصل تو بو که شبی به ما رسد سلطنتی چنان عجب گر به چنین گدا رسد
2 ما ننشسته یک نفس باهم و شهر پر سخن قصه ماجرای من تا پس از این کجا رسد
1 به زیر طاق دو ابرو ساحرند او را که کرده اند مسخر عموم اردو را
2 مرا به خیره ملامت چی می کند بد گوی چگونه دوست ندارند روی نیکو را