1 در دیده ی ابر این زمستان نم نیست گویی که مگر آب به دریا هم نیست
2 در آب گوارش کمی شد پیدا یک قطره ز قطره های چشمم کم نیست
1 مگر صبا برساند سلام یارو را وگرنه با که بگویم حکایت او را
2 چو اعتماد نمانده ست جهل باشد اگر محل راز کنم دوستان بد گو را
1 چو عکس لعل تو بر دیده بگذرد ما را خیال خال تو در حالت آورد ما را
2 کرامت می لعلت به معجزات خیال نکرده چاشنیی هوش می برد ما را
1 کار ما بیرون شد از ساز و نوا وقت تجرید است و کنج انزوا
2 آسمان ما را در اقصای زمین یک زمان خوش دل نمی دارد روا