از سوز دل مات همانا خبری از همام تبریزی غزل 43

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

از سوز دل مات همانا خبری نیست

1 از سوز دل مات همانا خبری نیست کاین ناله شب‌های مرا خود سحری نیست

2 هستند تو را عاشق بسیار ولیکن دل‌سوخته در عشق تو چون من دگری نیست

3 از بهر دوای دل پر درد ضعیفم شیرین‌تر از آن لب به جهان گل‌شکری نیست

4 تا چشم خوش شوخ توام در نظر آمد از چشم تو مقصود مرا جز نظری نیست

5 ای بی‌سببی رفته به خشم از من مسکین باز آی که در تن ز حیاتم اثری نیست

6 گویند رفیقان که برو یار دگر گیر مشکل همه این است که چون او دگری نیست

7 خون شد جگر خسته همام از غم عشقت و اکنون به غذا خوردن او جز جگری نیست

عکس نوشته
کامنت
comment