هیچ کس نیست که حیران شده روی تو نیست از جامی غزل 113

هیچ کس نیست که حیران شده روی تو نیست

1 هیچ کس نیست که حیران شده روی تو نیست روی در سجده محراب دو ابروی تو نیست

2 هرکه بر طرف بناگوش تو آن طره بدید گفت نقد دو جهان قیمت یک موی تو نیست

3 تو به هرجا که چنین جلوه کنان می گذری نظری نیست که از هر طرفی سوی تو نیست

4 زانچه در وصف قد سدره و طوبی گویند نکته ای نیست که در قامت دلجوی تو نیست

5 گو مده دامن گل را به کفم باد صبا چه کنم پیرهنی را که در او بوی تو نیست

6 گر چه صد مانعم از دولت دیدار توهست هیچ مانع بتر از نازکی خوی تو نیست

7 گشته هر موی زبانی به دعا جامی را بر تنش نیست زبانی که دعاگوی تو نیست

عکس نوشته
کامنت
comment