جامی

جامی

جامی
جامی

در کمندت به گرفتاری من نیست کسی از جامی غزل 484

غزل 484 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

در کمندت به گرفتاری من نیست کسی

1 در کمندت به گرفتاری من نیست کسی با سگانت به وفاداری من نیست کسی

2 با همه یاری و از یاری من بیزاری در همه شهر به بی یاری من نیست کسی

3 زاریم در دل و دل در خم زلف تو نهان جز تو واقف شده بر زاری من نیست کسی

4 تا لب لعل تو کام دل خونخواران است از دل و دیده به خونخواری من نیست کسی

5 پیش رویت همه را دادن جان آسان است بی تو جان داده به دشواری من نیست کسی

6 سر ز سودای کسان دل ز غم غیر تهیست در ره تو به سبکباری من نیست کسی

7 گفتیم حال تو بر بستر غم جامی چیست قدمی نه که به بیماری من نیست کسی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر در کمندت به گرفتاری من نیست کسی

شاعر شعر در کمندت به گرفتاری من نیست کسی چه کسی است ؟

شاعر شعر در کمندت به گرفتاری من نیست کسی جامی می باشد.

شعر در کمندت به گرفتاری من نیست کسی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر در کمندت به گرفتاری من نیست کسی چیست ؟

قالب شعر در کمندت به گرفتاری من نیست کسی غزل است

مضمون اصلی شعر در کمندت به گرفتاری من نیست کسی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر