1 هیچ شرف چون شرف علم نیست بدرقه علم به از حلم نیست
2 گرچه بسی به بود از نیست هست نیست به آن کس که دراو علم نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چه جوهر است که ماند به چرخ آینه فام بدو دهند مگر گونه چرخ و آینه وام
2 به روی آینه ماند ز روی گونه و رنگ چنانکه آینه ماند به چرخ آینه فام
1 دلم را دیده عاشق کرد عاشق که دل را عشق لایق بود لایق
2 مراد از دیده معشوق است معشوق دلم پیوسته عاشق باد عاشق
1 مال و جمال و بی غمی و صحت و شباب عشق و وصال و خرمی و عشرت و شراب
2 شغلی بود به وجه و نشاطی بود به شرط عیشی بود به رسم و مرادی بود صواب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به