-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست هیچ دل نیست که این سلسلهاش در پا نیست
2 چون سر از خاک بر آرند شهیدان در حشر بر سری نیست که از تیغ تو منتها نیست
3 میتوان یافتن از حالت چشم سیهت که نگاه تو نگهدار دل شیدا نیست
4 تو ندانم ز کدامین گلی ای مایهٔ ناز زان که در خاک بشر این همه استغنا نیست
5 دیده مستوجب دیدار جمالت نشود ذره شایستهٔ خورشید جهانآرا نیست
6 پس چرا سرو چمن از همه بند آزاد است گر به جان بندهٔ آن سرو سهی بالا نیست
7 گفتمش چشم تو ای دوست هزاران خون کرد گفت سر مستم و زین کرده مرا حاشا نیست
8 من به تحقیق صنم خانهٔ چین را دیدم صنمی را که دلم خواسته بود آنجا نیست
9 گاه کافر کندم گاه مسلمان چه کنم عشق بیقاعده را قاعدهای پیدا نیست
10 ساغری خوردهام از بادهٔ لعل ساقی که مرا حسرت امروز و غم فردا نیست
11 مگر آن ماه به شهر از پی آشوب آمد که فروغی نفسی فارغ ازین غوغا نیست