- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست
2 تو جانی و ز برم دور می شوی چه کنم ز جان مفارقت ای نور دیده آسان نیست
3 مرا نیاز به روز وصال بسیارست شب فراق ترا گوییا که پایان نیست
4 میان صحن چمن صبحدم گذر کردم به قد و قامت تو هیچ سرو بستان نیست
5 نظر به روی گلم اوفتاد تا دانی که چون رخ تو گلی در همه گلستان نیست
6 صبا به دوست چرا حال ما نمی گویی مگر ترا ره رفتن به کوی جانان نیست
7 بگو که بی تو به جان آمدم چرا آخر نصیب ما ز وصال تو غیر حرمان نیست
8 بعیدم از رخ چون ماهت ای پری پیکر کدام جان که به عید رخ تو قربان نیست
9 به دوری از برم ای جان مکوش چندینی که در جهان بتر از درد روز هجران نیست