مرا به درد فراق تو هیچ از جهان ملک خاتون غزل 312

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست

1 مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست

2 تو جانی و ز برم دور می شوی چه کنم ز جان مفارقت ای نور دیده آسان نیست

3 مرا نیاز به روز وصال بسیارست شب فراق ترا گوییا که پایان نیست

4 میان صحن چمن صبحدم گذر کردم به قد و قامت تو هیچ سرو بستان نیست

5 نظر به روی گلم اوفتاد تا دانی که چون رخ تو گلی در همه گلستان نیست

6 صبا به دوست چرا حال ما نمی گویی مگر ترا ره رفتن به کوی جانان نیست

7 بگو که بی تو به جان آمدم چرا آخر نصیب ما ز وصال تو غیر حرمان نیست

8 بعیدم از رخ چون ماهت ای پری پیکر کدام جان که به عید رخ تو قربان نیست

9 به دوری از برم ای جان مکوش چندینی که در جهان بتر از درد روز هجران نیست

عکس نوشته
کامنت
comment