- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به غیر سوز و گدازیم چاره نیست چو شمع نزار و زارم و گریان ز غم میانه جمع
2 فراغتی ز من و حال زار من داری مگر نمی رسدت حال زار بنده به سمع
3 اگرچه کرد غم هجر دوست قلع مرا نمی کند غم عشقش دل من از جان قمع
4 منم مدام به بالین دوست تا دم صبح ز درد هجر عزیزان نزار و زار چو شمع
5 تو چرخ سفله ببین کاو چگونه قلاّشست که فرق می نکند نقره را کنون از قلع