1 از خامشی ام جان یه سخن می سوزد وز بی خودیم نقش وطن می سوزد
2 حیرت ز هم آغوشی من می نالد اندیشه ز آرزوی من می سوزد
1 تحفهٔ مرهم نگیرد سینهٔ افکار ما سایهٔ گل برنتابد گوشهٔ دستار ما
2 باعثی دارد رواج، سبحه کو، تزویر کو تا ببندد صد گره بر رشتهٔ زنار ما
1 گر تکیه گاه گلخن و گر مسند جم است رویم به روی محنت و لب بر لب غم است
2 ما بار نیکنامی عصمت نمی کشیم رندی حریف ماست که بد نام عالم است
1 ما تشنه لب و چشمه ی حیوان نفس ماست درویش جهانیم و هما در قفس ماست
2 آن زهر پرستی که بود در شکرستان بیگانه ز خاییدن شکر مگس ماست