1 در کوی تو کآستانش تخت است مرا ناآمدن از کندی بخت است مرا
2 این سستی عهدت که مرا سخت افکند از بهر تو سست عهد سخت است مرا
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد
1 کجاست در همه ملک جهان سلیمانی که مهر دل نسپارد به دست شیطانی
2 به امر نافذ چون باد را دهد فرمان چرا نه دیو هوی راکند به زندانی