- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بناز ای چشم شوخت فتنه خوبان ترکستان نه چشم است آن که دین غارت کن تازیک و ترک است آن
2 به لطف روی گلگونت نروید لاله در صحرا به شکل قد دلجویت نخیزد سرو در بستان
3 ز میگون لعل تو آورد مطرب در میان نقلی کنون عمری ست کان نقل است نقل مجلس مستان
4 چه شیرین پرورش داده ست با آن لب تو را دایه همانا شهد ناب آمد به جای شیرش از پستان
5 به ناکامی نخواهم دور ازان در زندگی دیگر خدا را کام من زان لب بده یا جان من بستان
6 زنی تیغ و شفیع این گنه سازی دو ساعد را نکرده زیر پا کس خون عاشق را بدین دستان
7 بدین کشور نیاز آورد با دست تهی جامی میفشان آستین بی نیازی بر تهیدستان