پس پادشاه را از شاعر نیک چاره نیست که بقاء اسم او را ترتیب کند و ذکر او را در دواوین از نظامی عروضی

نظامی عروضی

نظامی عروضی

نظامی عروضی

پس پادشاه را از شاعر نیک چاره نیست که بقاء اسم او را ترتیب کند و ذکر او را در دواوین و دفاتر مثبت گرداند زیرا که...

پس پادشاه را از شاعر نیک چاره نیست که بقاء اسم او را ترتیب کند و ذکر او را در دواوین و دفاتر مثبت گرداند زیرا که چون پادشاه به امری که ناگزیر است مأمور شود از لشکر و گنج و خزینهٔ او آثار نماند و نام او به سبب شعر شاعران جاوید بماند. ,

شریف مجلدی گرگانی گوید: ,

3 از آن چندان نعیم این جهانی که ماند از آل ساسان و آل سامان

4 ثنای رودکی مانده‌ست و مدحت نوای باربد مانده‌ست و دستان

و اسامی ملوک عصر و سادات زمان به نظم رائع و شعر شائع این جماعت باقی است. ,

چنان که اسامی آل سامان به استاد ابو عبدالله جعفر بن محمد الرودکی و ابوالعباس الربنجنی و ابوالمثل البخاری و ابو اسحق جویباری و ابوالحسن آغجی و طحاوی و خبازی نیشابوری و ابو الحسن الکسائی. ,

اما اسامی ملوک آل ناصرالدین باقی ماند به امثال عنصری و عسجدی و فرخی و بهرامی و زینبی و بزرجمهر قاینی و مظفری و منشوری و منوچهری و مسعودی و قصار امی و ابوحنیفهٔ اسکاف و راشدی و ابوالفرج رونی و مسعود سعد سلمان و محمد ناصر و شاه بورجا و احمد خلف و عثمان مختاری و مجدود السنائی. ,

اما اسامی آل خاقان باقی ماند به لؤلؤِی و کلابی و نجیبی فرغانی و عمعق بخاری و رشیدی سمرقندی و نجار ساغرجی و علی بانیذی و پسر درغوش و علی سپهری و جوهری و سغدی و پسر تیشه و علی شطرنجی. ,

اما اسامی آل بویه باقی ماند به استاد منطقی و کیا غضائری و بندار. ,

اما اسامی آل سلجوق باقی ماند به فرخی گرگانی و لامعی دهستانی و جعفر همدانی و درفیروز فخری و برهانی و امیر معزی و ابو المعالی رازی و عمید کمالی و شهابی. ,

اما اسامی ملوک طبرستان باقی ماند به قمری گرگانی و رافعی نشابوری و کفائی گنجه‌ای و کوسه فالی و پور کله. ,

و اسامی ملوک غور آل شنسب خلد الله ملکهم باقی ماند به ابوالقاسم رفیعی و ابوبکر جوهری و کمترین بندگان نظامی عروضی و علی صوفی. ,

و دواوین این جماعت ناطق است به کمال و جمال و آلت و عدت و عدل و بذل و اصل و فضل و رای و تدبیر و تأیید و تأثیر این پادشاهان ماضیه و این مهتران خالیه نور الله مضاجعهم و وسع علیهم مواضعهم. ,

بسا مهتران که نعمت پادشاهان خوردند و بخششهای گران کردند و بر این شعراء مفلق سپردند که امروز از ایشان آثار نیست و از خدم و حشم ایشان دیار نه و بسا کوشکهای منقش و باغهای دلکش که بنا کردند و بیاراستند که امروز با زمین هموار گشته است و با مفازات و اودیه برابر شده. ,

(مصنف گوید) ,

16 بسا کاخا که محمودش بنا کرد که از رفعت همی با مه مرا کرد

17 نبینی زآن همه یک خشت بر پای مدیح عنصری مانده‌ست بر جای

و خداوند عالم علاء الدنیا و الدین ابو علی الحسین بن الحسین اختیار امیر المؤمنین که زندگانیش دراز باد و چتر دولتش منصور به کین خواستن آن دو ملک شهریار شهید و ملک حمید به غزنین رفت و سلطان بهرامشاه از پیش او برفت. بر درد آن دو شهید که استخفافها کرده بودند و گزافها گفته شهر غزنین را غارت فرمود و عمارات محمودی و مسعودی و ابراهیمی خراب کرد و مدایح ایشان به زر همی‌خرید و در خزینه ‌همی‌نهاد. کس را زهرهٔ آن نبودی که در آن لشکر یا در آن شهر ایشان را سلطان خواند و پادشاه خود از شاهنامه بر می‌خواند آنچه ابوالقاسم فردوسی گفته بود: ,

19 چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست

20 به تن زنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل

21 جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ

همه خداوندان خرد دانند که اینجا حشمت محمود نمانده بود حرمت فردوسی بود و نظم او و اگر سلطان محمود دانسته بودی همانا که آن آزاد مرد را محروم و مأیوس نگذاشتی. ,

عکس نوشته
کامنت
comment