-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت نیامد که روی باز نمایی پرده نبندی و خیمه بازگشایی
2 یوسفِ در پرده ای و منتظرانت بر سر راه اند تا تو کی به درآیی
3 عیب نکن گر نیازمند ندارد طاقتِ دردِ فراق و داغ جدایی
4 غایب و حاضر چه گویمت که ز پرده گر به در آیی وگرنه آفتِ مایی
5 باز نیاید به خویشتن به قیامت هر که تو او را زخویشتن بربایی
6 گردنِ صیدی که در کمندِ تو آید چشم ندارد به هیچ روی رهایی
7 دفع ندانند کرد و چاره اطبّا دردِ اَحبّات را که هم تو دوایی
8 ذوقِ محبّت نیازمندِ تو داند عشق نداند که چیست مردِ هوایی
9 تا تو به درویش لقمه ای بفرستی دست برآورده ایم و سر به گدایی
10 ای شده شهری نزاریا ز تو پرشور تا به کی آخر چه فتنه ای چه بلایی
11 مست شدی تا به روزِ حشر از این مِی باز نیایی به خود هنوز کجایی